آغاز عشق..!
اگر چه صبح سرآغاز عشق انسان هاست
ولی حکایت تلخی برای چوپان هاست
میان دل بستن بر نگاه هرزه ی میش
به فکر حمله ی خونبار تیز دندان هاست
به گرگ قصه بگوجنگ را شروع کند
که نیزه های اهالی اسیر قرآن هاست
که ماه هرزه ی اینجا هنوز شوال است
و جای فردوسی ها درون میدان هاست!
به پای کوچک کوچه شبانه قفل زدند
و شهر جای عبور -فقط- خیابان هاست!
نگاه خیره ی ماهی به تنگه ها خشکید
خبر نداشت که جفتش اسیر جریان هاست
تو را میان خرافات و فال گم کردم
ولی هنوز امیدم به عمق فنجان هاست